کد ِکج شدَنِ تَصآویر

.
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هزار حرف نگفته

...ما همیشه عاشق آدمهای شگفت انگیز و با شکوه هستیم. هزار حرف داریم برای شان. اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم ، انگار قفل بر زبان مان می زنند. اختیار از ما سلب می شود، سکوت می کنیم و غرق در حضور آنان،مست می شویم و درست زمانی که می روند یادمان می آید که چه حرف ها داشتیم و نگفتیم

ندای عشق

 

ندای عشق


...کوچه پس کوچه ها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد و به هر خانه ای سرک می کشد.مسافت طولانی خیابان را سریعتر از باد طی میکند. پس از گلاویز شدن با بوق ماشینها و دنگ دنگِ چکش آهنگرها با هزار زحمت ونیمه جان!‍‍‍‍‍ خود را به در آبی رنگ می رساند، از دیوار خانه بالا می آید و از پنجره نیمه باز می تپد توو، و کشان کشان خود را به جسم بی جان من می رساند بهدور سرم چرخی میزند و کرکهای گوشم را می گیرد و می خزد داخل گوشم، پیچها را به زحمت رد می کند و بالاخره می رسد به شیپور استاش و هرچه در توان دارد خود را میکوبد به پرده ی گوشمو همانجا از پا در می آید.

و من...! من که انگار لحظات آخر عمرم است جنازه ام وسط اتاق وِلو شده وباد کولر مستقیم به صورتم می زند، در صورتم کوچکترین آثار حیات مشاهده نمی شود زبانم از گوشه دهانِ بازم بیرون افتاده و همه ی سیاهی چشمانم سفید شده،لبهایم از شدت خشکی ترک خورده اند و دست و پاها به طرفین بدنم باز شده و طوری می نماید که انگار گلوله خورده باشم،بالرزیدن پرده ی گوشم ناگهان برقی از درونم می جهد، سیاهی به چشمانم برمی گردد و درون حدقه چرخی می  زند و لحظه ای روی پنجره خیره می ماند، وِزوزی درون گوشم احساس میکنم، کمی گوشهایم را تیز می کنم و جریان خون در رگهایم سریع ترمی شود ، تمام عضله های بدنم را گرم می کند. شکمم مثل موتوری که تازه استارتش را زده باشند با لرزش خفیفی شروع میکند به بالا و پایین رفتن، نفس داغی از سوراخهای بینی ام بیرون میزند،مثل اینکه بادِ بهاری تن درخت را نوازش کرده باشد و حیاتی دوباره به جانش بخشیده باشد،آهسته تکانی به بدنم می دهم وپاهایم را که مثل تکه چوبی خشک شده اند به طرف بدنم جمع می کنم وآرنجهایم را ستون قرار میدهم و به سختی سرم را از روی بالش جدا می کنم سعی میکنم تمام قوایم را یکجا جمع کنم، قدری تامل می کنم و مثل فنری که فشرده شده به یکباره از جا در می روم و با جهشی ناگهانی خودم را درون هال می اندازم و فریاد می زنم:

   ((ایها الناس مگر صدای اذان را نمی شنوید؟!))


به قلم دوست عزیزم سید حسین مرتضوی

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید



[ یکشنبه 93/4/29 ] [ 10:32 صبح ] [ محمد جواد رهائی ]

نظر